نفرین


یه نفرین
، یه آه 
یه قطره اشک وباز هم یک آه
یه قلب یخ زده
یه تنگ شکسته وباز هم یک آه
یه گوش خسته
یه چشم تنها و باز هم یک قطره اشک
یه دست بی رمق
ولی هنوز منتظرند
، نمیدانند برای چه و نمیخواهند بدانند
فقط منتظرند
گاهی که بیکار میشوند خدارا صدا میزنند
، گاهی آه را برای خدا سر میدهند
ولی باز هم سکوت و سکوت و سکوت
و باز هم یک قطره اشک
همه میگویند زندگی کن
،
ولی دلیلش را نمیدانند
هیچ کس نمیگوید اگر کسی نخواست چه ؟
کاش لا اقل خدا جوابمان را میداد
کاش اگر غم داشتیم او مارا نوازش میکرد
کاش اگر دلتنگ بودیم در آغوشش میکشیدیم
کاش و کاش و کاش ....
ولی باز هم صدائی نمی آید...
پس لا اقل رهایم کنید تا اشکهایم را آههایم را آسوده سر دهم
فقط همین !!!



                         

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد