دلتنگی تو یه صبح بهاری
وقتی حتی پرنده ها آواز میخونن ، همه شادن
ولی این توئی که دلتنگی ، این دل لعنتی تو که گرفته
آره این خیلی جالبه
یه همدرد با خودت پیدا میکنی :
(دلم گرفته است
دلم عجیب گرفته است
نمیدانم
شاید دلتنگ باشم.)
آره اونم دلش گرفته بود، فروغم غم داشت ، حالا حد اقل دیگه احساس تنهائی نمیکنم
با دو خط شعر هم میشه تنها نبود
ولی باید خیلی قانع بود ، دلیلش هم خیلی سادست
چون مجبوری !!!