پایان


همه چیز تمام شد
دیگر دنبال مرحمی میگردم بر دردم
و دیگر حتی آه نمی کشم
چه رسد به نفرین
دیگر واقعا تمام شد
خدایا امیدم را از من گرفتی
بازگردانش
برای همیشه خدا حافظ

بی تو بسر نمی شود


بی همگان بسر شود بی تو بسر نمی شود
آره باز میخوام ناله سر بدم
ناله ای از ته دلم
ناله ای که به گوش هیچ کس نمیرسه
میدو نی دلم واقعا داغ تورو داره
واقعا بی تو بسر نمی شود
آره 
آره
هر چه گفتم نه گوشی شنید نه چشمی دید
نه کسی مرحمی بر دلم گذاشت
به خدا گفتم 
خدا هم هیچ
میدونی حتی اگه میگفتی قبلمو به خاطرت عوض میکردم
خدایا نه از روی کفر این سخن رو میگم
نه 
نه 
نه
قبله همونجاست که دل آروم باشه
همونجا که آدم به یاد خدا باشه
اونجائی که آدم تو طوفان احساس آرامش بکنه
قبلمو گم کردم
باور کن بی تو بسر نمی شود
میدونم همه اینا بهانست
عزیزم دل زنگار زده من خسته از گذر زمانه
و تنها جائی که آرام بود آغوش بی نهایت تو بود
دلم برای آغوش گرمت تنگ شده
بو سه ام بر یادت ای رویای نیمه شب من
بوسه ام بر قدمت وقتی به سوی من می آمدی
بوسه ام بر جبینت که از حرارت عشق داغ بود
بوسه ام بر قامتت
بر قامتت
قامتت




                                     

به یاد تو



سلام زیبا
امشب دلم عجیب هواتو کرده
امشب میخوام تا صبح یادتو  تو آغوشم بگیرم
امشب میخوام مست بشم
آره
هنوز هم یادت ناب ترین شراب منه
امشب میخوام بیادت زندگی کنم
به یاد تو و با یاد تو


                                    

خدایا همچنان منتظرم


خدایا ، مرا امتحان مکن
وقتی معلمی نیست ، کلاسی نیست ، درسی نیست
مرا امتحان مکن
اگر آموختی ، اگر راهنمائی کردی ، اگر راهنما گذاشتی ،
سو گند میخورم در امتحانت سر بلندترین باشم
ولی اکنون ، نه
خدایا تنها خیر بیاور و امید و امید ،
من دیگر صبر نمی خواهم تا بر مصائب صبر کنم ،
من دیگر مصیبت نمیخواهم.
خدایا
گناه را در مسیرم قرار مده
چون دیگر یارای مقاومت ندارم.
در میانه راهم
نه راهنما دارم نه راه را می دانم
خود مرا به مقصد برسان
من همچنان منتظرم .
خدایا معشوقی نمانده می خواهم عاشق شوم
به من نیاموختی ندیده چگونه عاشق شوم
گفتی ببین و عاشق شو
چشم دیدنت را به من ده .
می خواهم بوی خوش عطرت را استشمام کنم
مرا محروم مکن،
می خواهم پاک باشم ، پاکِ پاکِ پاک
همان گونه که مرا آفریدی
زلال ، شفاف و آسمانی .

من هنوز زنده ام


می گفتم اگه نباشی دیگه چشمامو به روی هیچ چیز باز نمیکنم
طلوع خورشیدو دیگه نمیبینم ، دیگه نمیخندم ، دیگه آواز نمیخونم
راه نمیرم ، حرف نمیزنم
حتی بدون تو نفس هم نمیکشم
اگه بری ، میمیرم
...
تو به حر فام خوب گوش دادی
یه لبخند زدی....
و
رفتی ...
رفت ! اون رفت ...
پس این صدای چیه که میاد
این صدای قلب منه ؟
من هنوز دارم نفس میکشم!
هنوز زنده ام!
من دروغ نگفتم ،
تو هم اینو خوب میدونی
 قلب من برای این هنوز میزنه ، چون فهمید
فهمید که :
تو شنیدی امّا رفتــــــــــــــــــــــــــــــــــــی !!!

خنجر


یه خنجر گرفته بودی دستت تا منو از خودت دور کنی
ولی با اون خنجر اسمتو رو قلبم حک کردی

ترس


میترسی ازآه من
ولی آه من از نبودنت است
میترسی از نفرین من
ولی نفرین من بر زمانه است
گنگم ،
 گیجم ،
دلتنگم ،
گم شده ای دارم ،
گم شده ام
دست توست
لب توست
عشق توست
لا اقل آنها را به من پس بده !!!

نفرین


یه نفرین
، یه آه 
یه قطره اشک وباز هم یک آه
یه قلب یخ زده
یه تنگ شکسته وباز هم یک آه
یه گوش خسته
یه چشم تنها و باز هم یک قطره اشک
یه دست بی رمق
ولی هنوز منتظرند
، نمیدانند برای چه و نمیخواهند بدانند
فقط منتظرند
گاهی که بیکار میشوند خدارا صدا میزنند
، گاهی آه را برای خدا سر میدهند
ولی باز هم سکوت و سکوت و سکوت
و باز هم یک قطره اشک
همه میگویند زندگی کن
،
ولی دلیلش را نمیدانند
هیچ کس نمیگوید اگر کسی نخواست چه ؟
کاش لا اقل خدا جوابمان را میداد
کاش اگر غم داشتیم او مارا نوازش میکرد
کاش اگر دلتنگ بودیم در آغوشش میکشیدیم
کاش و کاش و کاش ....
ولی باز هم صدائی نمی آید...
پس لا اقل رهایم کنید تا اشکهایم را آههایم را آسوده سر دهم
فقط همین !!!



                         

تنهائی


تنهائی شاید خیلی خوب باشه
آدم وقتی تنهاست بیشتر به خودش میرسه

ولی وقتی مجبوری چهار،پنج روز تنها تو یه خونه باشی و هیچکی رو نبینی

وقتی همدمت یه سری جزوه و کتاب مزخرف پر از فورمولای بی سروته که همشونو برای اولین بار داری میبینی

وقتی هرچی حساب کتاب میکنی و میبینی حتی اگه شبها هم بیدار باشی نمیتونی حتی یه دور درساتو بخونی

وقتی تنها سر گرمیت مرور کردن یه سری خاطره اعصاب خورد کن باشه

وقتی مجبور بشی برا خودت شام و نهار درست کنی

وقتی که حتی از دیدن قیافت تو آینه حالت بد مشه و اشکت در میاد

وقتی که هر موقع آنلاین میشی حتی یهoff  هم نداری

اون وقته یا باید دیوونه بشی یا ...


                                

دلم عجیب گرفته است


دلتنگی تو یه صبح بهاری
وقتی حتی پرنده ها آواز میخونن ، همه شادن

ولی این توئی که دلتنگی ، این دل لعنتی تو که گرفته

آره این خیلی جالبه

یه همدرد با خودت پیدا میکنی :

 

(دلم گرفته است

دلم عجیب گرفته است

نمیدانم

شاید دلتنگ باشم.)

 

آره اونم دلش گرفته بود، فروغم غم داشت ، حالا حد اقل دیگه احساس تنهائی نمیکنم

با دو خط شعر هم میشه تنها نبود

ولی باید خیلی قانع بود ، دلیلش هم خیلی سادست

چون مجبوری !!!

 

                                 

گل سرخ


تو میتونی برا یه آدم مثل یه شاخه گل باشی ، میتونی براش بهتر از هر بهاری باشی
ولی اینو بدون که هر گلی یه روز پژمرده میشه و هر بهاری یه روز خزان میشه


تو گل سرخ منی

تو گل یاسمنی

تو چنان شبنم پاک سحری ، نه از آن پاک تری

تو بهاری ، نه بهاران از توست

از تو میگیرد وام هر بهار اینهمه زیبائی را

هوس باغ و بهارانم نیست

ای بهین باغ و بهارانم تو

یه شعر نیمه کاره


یه شعر نیمه کاره یه شعری که قرار بود به درو دیواره خونم بزنم
یه شعری که قرار بود برای همه بخونمش
قرار بود باهاش زندگی کنم
ولی فقط ازش یه بیت بیشتر نمیدونم
اونی که قرار بود بقیش رو برام بخونه ٬ نخوند نمیدونم چرا .
من شاید دیگه این شعر قبول نداشته باشم ولی هنوزم دوست دارم بقیشو بدونم.
اون شعر اینه :
غم ما غم نیست ...

یه بهانه برای شروع


سلام

این اولین خطه اولین کلامه و اولین ارتباط.
نمیدونم بهانه چیه برای شروع و حتی هدف برای ادامه .
ولی میدونم که این از نبودنه نبودنه اون کس یا چیزی که باید باشه ولی نمیدونم کجا رفت
چرا رفت و .....
یه شعر برای شروع :
تا به کی باید رفت از دیاری به دیاری دیگر 
نتوانم نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر
کاش ما آن دو پرستو بودیم که همه عمر سفر میکردیم از بهاری به بهاری دیگر

سلام